روزی پاددشاهی برای تماشای صحرا قصر خود را ترک کرد. باغبانی را دید که مردی بود پیر و سالخورده که سرگرم کاشتن یک نهال درخت بود.
پادشاه گفت: ای پیر مرد تو در دوران پیری هستی و مشغول کاری هستی که باید در دوران جوانی انجام میدادی. وقت آن است که از درختکاری دست برداری و به دعا مشغول باشی. تو چقدر زیاده خواه هستی، از آن میوه ای که میکاری کی فرصت این را داری که از آن بخوری. باغبان پیر و پاکدل جواب پادشاه را اینگونه داد: "دیگران نشاندند، ما خوردیم؛ اکنون ما بنشانیم تا دیگران خورند."
نظرات شما عزیزان:
|